آرزوی گمشده/مجید جعفری زاده

این دل دیوانه ام در خود گمان دارد هنوز/لال و خاموش گشته است اما زبان دارد هنوز

چون امید وصل باشد همچنان بر عهد خود/پای بند است گرچه سختی را به جان دارد هنوز

ساقیا جامی بده بهر دل دیوانه ام/آرزوی صحبتی با گلرخان دارد هنوز

بلبلی با نغمه ای چون در قفس نالد زعشق/در سرش سودای پرواز جنان دارد هنوز 

با دم دمساز ما این چرخ نیلوساز نیست/گوییا این چرخ گردون امتحان دارد هنوز

در بهار زندگی سودای زلفت بود و بس/گاه پاییز است،چقدربرگ خزان دارد هنوز

دل بسی خون در کف است مطرب بیا سازی بزن/پنجه ات نازم که شور و دیلمان دارد هنوز

یوسفم آخر کجایی مُردم از زین انتظار/این دل یعقوبیم آه و فغان دارد هنوز

درد هجرانت بسی تلخ است به کامم دلبرا/چشم مستم همچنان آب و روان دارد هنوز

ای صبا گر با خودت آورده ای پیغام دوست/گوهر اشکی به لب بخت جوان دارد هنوز

گفته اند چون نقطه بخت است میان آسمان/چشم سر حیران میان اختران دارد هنوز


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد