سایه های مرد، شعراز سید نورالدین مرعشی

 

رفتی تو از کنار من ای آشنای درد

من ماندم و سکوت و شب آه های سرد

تقویم عمر من همه گردیده برگ – برگ

با سالهای بس سیه و فصلهای زرد

دانستم از حریم تو محروم می شوم   

وقتی سکوت بود و تو و نغمه های طرد

از آن غروب تنگ تو ای مرد آفتاب

ماندم در این زمانه همسفر سایه های مرد

برگرد و با زلالی چشمان خود بگیر

از قلب پیر و خسته ی من پرد های گرد

شعر از سیدنورالدین مرعشی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد